Quantcast
Channel: خاطرات جبهه
Viewing all 377 articles
Browse latest View live

داودآبادی: «چادر وحدت» را نوشتم تا شهدا گم نشوند

$
0
0

نویسنده کتاب «چادر وحدت» در مراسم رونمایی آن گفت: «چادر وحدت» را نوشتم تا شهدا گم نشوند و اگر آن را به نگارش درنمی‌آوردم، مدیون شهدا می‌ماندم.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، آیین رونمایی از کتاب «چادر وحدت» اثر حمید داودآبادی با حضور حبیب احمدزاده، مصطفی جمشیدی، محمدعلی گودینی و خانواده‌های شهدا کاظم‌زاده، بیوک میرزاپور و شهید علی قرایی عصر امروز در سازمان هنری‌ ـ‌ رسانه‌ای اوج برگزار شد.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/12/15/13931215181353187_PhotoL.jpg

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/12/15/13931215180747466_PhotoL.jpg

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/12/15/13931215180759368_PhotoL.jpg



* این کتاب را نوشتم تا شهدا گم نشوند
حمید داودآبادی نویسنده کتاب «چادر وحدت» در این مراسم گفت: همه در مواجه شدن با من می‌پرسند چی شد که چادر وحدت را نوشتی، و کسی نمی‌پرسد اگر چادر وحدت را نمی‌نوشتی، چه می‌شد؟ اگر این کتاب را نمی‌نوشتم، کسی نمی‌پرسید شهدای «چادر وحدت» چه کسانی بودند.
وی افزود: اگر رحمت‌های شهدا نبود، داودآبادی امروز اینجا حضور نداشت. من نوشتم تا در آینده تاریخ دروغ نشود. من نوشتم تا نشان دهم نهال نوپای انقلاب چگونه از طوفان حوادث گذشته است و نوشتم تا نسل‌های جوان بدانند که منافقین برای ضربه‌زدن به انقلاب چه کرده‌اند. «چادر وحدت» چادری بود که من کوچکترین عضو آن بودم.
نویسنده کتاب «چادر وحدت» در ادامه گفت: ‌10 بهمن 58 وقتی ما را در سرویس بهداشتی کتابخانه دانشگاه تهران گرفتند و مسعود رجوی خودش آمد و از ما بازجویی کرد و به بچه‌های انقلاب سیلی زد، کسی نبود اینها را ببیند و تمام این مسائل در چادر وحدت ذکر شده تا آیندگان بدانند 35 جوان بدون اینکه وکیل و وزیر باشند و یا حق مأموریت بگیرند، فقط به عشق امام(ره) برای حفظ انقلاب پایداری کردند.
این نویسنده تاریخ انقلاب و دفاع مقدس در پایان سخنانش گفت: ما خودمان انقلاب کردیم و مردم بودند که شاه را سرنگون کردند و این مردم به خاطر انقلاب حاضر بودند کتک بخورند. من هرگاه دچار غرور می‌شوم، یادی از مادر شهیدان ولی‌زاده می‌کنم که فرزندان خود را برای انقلاب داده است. ما امروز به خودمان مغرور شده‌ایم و فکر می‌کنیم خیلی برای انقلاب کتک خورده‌ایم، اما هیچ‌کس نگفت مادری که سه فرزند خود را داده، چه شده است. این کتاب را نوشتم تا شهدا گم نشوند و اگر آن را نمی‌نوشتم، مدیون شهدا بودم.

* «چادر وحدت» مستند واقعی از وقایع انقلاب است
در ادامه این مراسم، محمدعلی گودینی گفت: «چادر وحدت» کتابی است که در تاریخ شفاهی انقلاب ماندگار خواهد بود. این کتاب را نه یک کهنه‌سیاستمدار و نه کهنه‌سرباز یا کهنه‌آخوند نوشته، بلکه روایت‌های یک فرد عادی از روزهای انقلاب است. این کتاب برآمده از ذهن یک نوجوان انقلابی است.
وی اضافه کرد: آیندگان از این کتاب استفاده خواهند کرد و محلی برای رجوع افراد خواهد بود. مطالب این کتاب دارای پیوستگی است و تاریخ انقلاب را روایت کرده و همین مسئله از دلایل ماندگاری آن می‌شود. «چادر وحدت» یک مستند واقعی از وقایع سال‌های انقلاب است و نشان داده که چطور انقلاب اسلامی از طوفان سیاسی‌کاری‌ها سلامت خارج شده است.
نویسنده تالار پذیرایی پایتخت در ادامه گفت:‌ سبک خاطره‌نگاری این کتاب در پاره‌ای از بخش‌ها گاهی نارسا به نظر می‌رسد و این از آن جهت است که خواننده احساس می‌کند که برخی مباحث از تاریخ روایت نشده، این کتاب بر موج شعارگویی و شعارنویسی سوار نشده و تنها تاریخ را روایت کرده است.

* «چادر وحدت» دو سال از تاریخ طلایی انقلاب را روایت می‌کند
مصطفی جمشیدی از نویسندگان ادبیات انقلاب اسلامی در ادامه این مراسم گفت: وقتی کتاب را می‌خواندم، خوشحال شدم که جوانی در آن سن و سال به انقلاب پایبند بوده است، شجاعت بزرگترین ویژگی این کتاب است و آیینی که نویسنده به آن اعتقاد داشته، در متن کتاب دیده می‌شود. این کتاب می‌تواند منظری برای شناخت آن دوره باشد.
وی افزود: سال‌های 55 تا 60 دوره طلایی تاریخ انقلاب است که داودآبادی در «چادر وحدت» دو سال از آن را روایت کرده است. بیشترین چیزی که در این کتاب نشان داده شده کتک خوردن داودآبادی است که ویژگی داودآبادی به شمار می‌رود.
جمشیدی اضافه کرد: داودآبادی در این کتاب صراحت دارد و با کسی تعارف نمی‌کند. من در برابر سونامی معنویت‌زدایی که در امروز در کشور نفوذ کرده هشدار می‌دهم و فداکاری‌های بچه‌های حزب‌اللهی مانع رقم خوردن این اتفاق می‌شود. همچنین در این کتاب به فساد احزاب سیاسی ابتدای انقلاب و گروهک‌ها اشاره شده و داستان‌نویسان باید نسبت به کتاب‌هایی از این جنس توجه کنند تا بتوانند از آنها برای خلق داستان‌هایشان سود ببرند.

* نقش رهبری انقلاب و مردم در تاریخ‌نگاری انقلاب حذف شده است
در بخش دیگری از این مراسم، محمدرضا امینی نویسنده کتاب «سراب سیاست» به وضعیت تاریخ‌نگاری انقلاب اشاره کرد و گفت: نخبگان سیاسی در تاریخ انقلاب فقط به مقولات سیاسی کشور اشاره کرده‌اند و از تغییر و تحولات و مؤثرهای دیگر در پیروزی انقلاب حرفی زده نشده است. «چادر وحدت» متعلق به فردی است که به هیچ جریان و گروه سیاسی تعلق نداشته و از طبقه عادی است. وقتی نخبگان سیاسی به تاریخ اشاره می‌کنند، نقش رهبری انقلاب و مردم حذف می‌شود، همچنین فرهنگ و جنگ دو مقوله‌ای است که در پیروزی انقلاب و سال‌های بعد از آن نقش داشته اما مورد اشاره قرار نمی‌گیرد.
وی افزود: این کتاب، دست‌های پشت پرده و انتصابات سال‌های ابتدای انقلاب و همچنین اقامه اولین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب و استقبال مردم از آنان را به خوبی منتقل کرده است. داودآبادی در این کتاب به عمق بصیرت بچه‌های حزب‌اللهی اشاره می‌کند و نشان می‌دهد دغدغه‌های جوانان آن دوره در چه سطحی است. سطر سطر این کتاب برای من و کسانی که آن دوره را ندیده‌اند آگاهی است و می‌تواند به عنوان یک مرجع برای جوانان مورد استفاده قرار گیرد.

و در بخش دیگری از این مراسم، اکبری مدیر انتشارات «یا زهرا» گفت: «چادر وحدت» سومین کتابی است که از داودآبادی منتشر کرده‌ایم و طی 10 روز آینده اثر دیگری از آن را روانه کتابفروشی‌ها خواهیم کرد.
در پایان این مراسم، از کتاب «چادر وحدت» اثر حمید داودآبادی با حضور از جمعی نویسندگان و خانواده‌های شهدای چادر وحدت رونمایی شد.


داودآبادی: ما مغرور شده‌ایم و فکر می‌کنیم برای انقلاب بسیار کتک خورده‌ایم

$
0
0

نویسنده کتاب «چادر وحدت» در مراسم رونمایی آن گفت: این کتاب را نوشتم تا شهدا گم نشوند و اگر این کتاب را نمی‌نوشتم مدیون شهدا بودم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر امروز جمعه 15 اسفند 1393، مراسم رونمایی از کتاب «چادر وحدت» اثر جدید حمید داودآبادی در سازمان هنری رسانه‌ای اوج با حضور حبیب احمدزاده، مصطفی جمشیدی، محمدرضا امینی، محمدعلی اودینی و خانواده شهیدان کاظم‌زاده، میرزاپور و قرائی برگزار شد.

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim//Uploaded/Image/1393/12/15/139312151732191144871354.jpg



در بخشی از این مراسم محمدرضا امینی نویسنده جوان در سخنانی گفت: نقطه برجسته این کتاب آن است که قالب سیاست را شکسته است و تعلقی به حزب و جناحی خاص نداشته است و مقولات سیاسی را از نظر یک فرد عادی نگاشته است.

وی افزود: نتیجه نگارش به کسانی که به گروه‌های سیاسی متصل بوده‌اند حذف رهبر انقلاب مردم و فرهنگ از کتاب‌های تاریخی بوده است در حالی که بیشترین انرژی امام و مردم به قضیه جنگ معطوف بوده است.

محمدرضا گودینی نویسنده نیز در بخش دیگری از این نشست گفت: این کتاب در تاریخ شفاهی ما ماندگار خواهد ماند چون هیچ کدام از گروه‌های سیاسی و سربازان آن را ننوشته و هیچ آلودگی در آن وجود ندارد. نسل‌های بعدی وقتی به این کتاب رجوع می‌کنند قطعا از نکات آن استفاده‌های بسیاری خواهند برد چرا که این کتاب توسط کسانی که در عرصه سیاست پوست انداخته‌اند نوشته نشده است و هیچگاه تلاش نکرده که شخصیت و جریانی را تطهیر کرده باشد. اینکه هیچگونه شیله پیله‌ای نداشته و دچار شعارزدگی نشده است.

در بخش دیگری از این برنامه برادر شهید بیوک میرزاپور به بخشی از خاطرات آن شهید بزرگوار پرداخت.

مصطفی جمشیدی نویسنده و رمان‌نویس نیز در ادامه این نشست گفت: آقای داودآبادی در این کتاب مسامحه نکرده ودروغ نگفته است اگر مجاهدت‌های افرادی چون داودآبادی نبود قطعا ما دچار مشکلات فراوانی می‌شدیم. من در مقابل این سونامی معنویت‌زدایی هشدار می‌دهم که اگر به کارهای اینچنینی توجه نکنیم به از دست دادن معنویت‌ها دچار می‌شویم.

اکبری مدیر نشر یا زهرا(س) نیز با اشاره به این کتاب و ویژگی‌های آن گفت: یک کتاب خوب دیگر نیز از آقای داودآبادی تا 10 روز آینده منتشر خواهد شد.

حمید داودآبادی با یادی از شهدایی که در این کتاب به آن اشاره شده است، گفت: بسیاری از افراد از من سوال می‌کنند که چرا کتاب چادر وحدت را نوشته‌ام اما هیچ کس از من سوال نمی‌کند که اگر این کتاب را ننویسم چه اتفاقی می‌افتاد. هیچ کس نمی‌پرسد که اگر من این کتاب را نمی‌نوشتم چه کسی خاطرات بیوک میرزایی را ارائه می‌کرد. بیوک میرزایی همان کسی است که هر وقت من به بهشت زهرا(س) می‌روم اولین بار بر سر قبر او می‌نشینم اگر زحمت‌های این شهدا نبود من داودآبادی نینز امروز در این مسیر و اینجا نبودم. من این کتاب را نوشتم تا تاریخ دروغ نشود ودیگران آن را برای ما ننویسند. من این کتاب را نوشتم تا نهال نوپای انقلاب که نشان دهم که چه بلاهایی از سر گذرانده است من نوشته‌ام تا نسل‌های جوان بدانند که منافقین برای ضربه زدن به انقلاب چه کارهایی را کرده‌اند تا این انقلاب را زمین بزنند و امثال این شهدا سینه سپر کردند تا جلوی زمین خوردن این انقلاب را بگیرند. انقلابی که منافقین تلاش کردند تا تمام نقاط مرزی این کشور را مانند سیستان، کردستان و گلستان را با اغتشاش همراه کنند.

ماجرای بازجویی مسعود رجوی از مدافعان انقلاب در دانشگاه تهران

وی با اشاره به اینکه چادر وحدت چادری بود که من کوچکترین عضو آن بودم گفت: وقتی نسل ما این را نمی‌داند که گروهک منافقین در قلب تهران تظاهرات مسلحانه به راه می‌اندازند متوجه می‌شویم که چه بلایی می‌خواستند بر سر ما در این 35 سال پیش بیاورند. همان اتفاقی که این روزها بعد از 35 سال در سوریه رخ داده است را ما آن روزها در خیابانهای تهران شاهد بودیم. و اگر اینها را ما اشاره نکنیم که چه کسی جلوی این گروه‌ها سینه سپر کردند قطعا این مسائل فراموش خواهد شد. من هیچگاه یادم نمی‌رود که در هم بهمن‌ماه وقتی ما را در سرویس بهداشتی دانشگاه تهران بازداشت کردند و مسعود رجبی آمد و دوستان ما را بازجویی می‌کرد و بچه‌ها را سیلی می‌زد من هیچگاه آن زمان را فراموش نمی‌کنم و آن را می‌نویسم تا دیگران بدانند چطور عده‌ای بدون حق ماموریت فقط به عشق امام ایستاده‌اند. ما خودمان انقلاب کردیم و این مردم بودند که شاه را سرنگون کردند و همین مردم حاضر بودند که برای انقلاب هم کتک بخورند.

داودآبادی ادامه داد: من هر وقت به خودم مغرور می‌شوم یادی از مادر شهیدان ولی‌زاده می‌کنم که فرزندان خود را برای این انقلاب داده است ما امروز به خودمان مغرور شده‌ایم و فکر می‌کنیم که برای انقلاب بسیار کتک خورده‌ایم. اما هیچ کس نگفت بر مادری که 3 فرزند او برای این انقلاب شهید شده‌اند آمده است. این کتاب را نوشتم تا شهدا گم نشوند و اگر این کتاب را نمی‌نوشتم مدیون شهدا بودم. ما باید حقی را که شهدا بر گردن ما گذاشته‌اند را ادا می‌کردیم.

در پایان این مراسم نیز از کتاب «چادر وحدت» اثر جدید حمید داودآبادی با حضور خانواده شهدا و برخی از نویسندگان رونمایی شد.

نویسندگی را از وسط سنگرها شروع کردم

$
0
0

نویسنده دفاع مقدس گفت: برخی از مسئولان فرق میان فرهنگ و تبلیغات را نمی‌دانند و تبلیغات را سودمندتر از فرهنگ می‌دانند.
باشگاه خبرنگاران - نسرین خدایاری؛ "حمایت مطالبه شده از سوی نویسندگان و اهالی قلم به معنای تزریق پول به این قشر از دست اندرکاران فرهنگ جامعه نیست" این بخشی از سخنان حمید داودآبادی، نویسنده ژانر دفاع مقدس است که امروز مهمان ما شده تا کمی از بار سنگین مشکلات موجود بر سر راه نگارش و عرضه کتاب را سوار بر دوش کلمات سبک کند.


* آقای داودآبادی از چه زمانی نوشتن را شروع کردید؟
- من نوشتن را از زمانی شروع کردم که در زمان جنگ نامه‌هایم را همراه با خاطراتم برای خانواده می‌فرستادم گویا گزارش می‌نوشتم و بعد هم در سال 1368 این خاطرات را به انتشار در آوردم، در سال 1390 هم "از معراج برگشتگان" را روانه بازار کتاب کردم تا شروع دوباره‌ای برای نوشتن باشد.

* در فاصله زمانی میان سال های 1368 تا 1390 چه می‌کردید؟
- در این سال ها هم بیکار نبودم و کتاب هایی را با موضوعاتی چون مقاومت اسلامی لبنان و دفاع مقدس به نگارش درمی‌آوردم که تعداد آنها به 24 عنوان می‌رسد.

* آیا تا به امروز کتابی از شما به زبان های دیگر ترجمه شده و اگر چنین است می‌توانید بگویید نپذیرفتن قانون کپی رایت چه مشکلاتی را بر سر راه ترجمه‌ی این آثار ایجاد کرده است؟
- تا به امروز دو کتاب با عناوین "تاریخ عملیات شهادت طلبانه در لبنان" و "روزشمار گروگانگیری چهار ایرانی در لبنان" از من ترجمه شده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم قانون کپی رایت حقی است که باید داده شود. مثلا در روز های اخیر دیده و شنیده‌ام که یک شرکت تلفن همراه بدون کسب اجازه از من نرم افزار دو عنوان از کتاب‌هایم را برای فروش گذاشته و یا گهگاه دوستانم نرم‌افزار آثارم را می‌فروشند و این اصلا درست نیست. ما می‌خواهیم که حق  مؤلف محترم شمرده شود. وقتی ما اینجا حق خودمان را رعایت نمی‌کنیم، نمی‌توانیم برخورد دیگری را در سطح جهانی خودمان نشان بدهیم، پس بیایید تا رعایت حق دیگران را در خانه‌ی خودمان داشته باشیم تا در سطح جهانی مشکلی برایمان پیش نیاید.

* چه شد که بعد از این فاصله‌ی طولانی دوباره دست به قلم شدید؟
- حدود 10 سال گذشته را شدیدا به دنبال کارهای نوشتنی بودم چون روی کارهایم خیلی حساس و دقیق هستم، بعضی از دوستان می‌گویند که چه شد که یکباره کتاب‌هایت را منتشر کردی و من می‌گویم که این کتاب‌ها نتیجه فعالیت های 10 ساله من هستند.

* انگیزه شما برای نوشتن چیست؟
- ما دو نوع نوشته داریم که یکی از آنها تفننی و دیگری جدی است، در واقع من می‌خواهم بگویم که افراد امثال من جایی برای کسب درآمد ندارند و هم درآمد من همین حق‌التالیف بوده، به همین خاطر هم زحمات زیادی را متحمل می‌شوم.

* آیا حمایت از طرف مسئولان می بینید؟
- حمایت‌هایی که باید باشد، نیست. مشکلات باعث می‌شود که کمتر و ضعیف تر کار کنیم اما تا به امروز این دغدغه‌ها نتوانسته‌اند من را شکست بدهند. البته حمایتی که من مطرح می‌کنم به معنای تزریق پول نیست. بسیاری از سازمان‌ها بودجه کلانی برای ترویج فرهنگ دریافت می‌کنند و می‌توانند با آن بودجه کتاب‌های ژانر دفاع مقدس را بخرند و در کتابخانه‌‌ها ترویج و به محافل فرهنگی تزریق کنند.  بودجه‌ای که گذاشته شده خرج می‌شود درحالی که بسیاری از مسئولان فرهنگ و تبلیغات را نمی‌دانند و فکر می‌کنند که سود بیشتری از تبلیغات می برند.
 
* چه تعریفی از اهالی قلم دارید؟
- من به نوعی تعبیر نازیبایی برای امثال خودم به کار می‌برم و آن هم این است که ما مانند کارگران فصلی که 6 ماه کار و 6 ماه استراحت می‌کنند مدتی مشغول و بعد فارغ از کار هستیم.

* استقبال جوانان از کتاب‌های دفاع مقدس چگونه است؟  
- برخی از مسئولان می‌گویند که جوانان علاقه چندانی به کتاب‌های دفاع مقدس ندارند، من می‌گویم که در صورتی که کتاب‌ها به مدت 6 ماه در انبارها می‌مانند جوان چگونه به این آثار دست پیدا کند، پس بیایید تا همه تقصیرها را به گردن جوانان نینداخته و کمی هم خودمان را مقصر بدانیم.

* نظر شما در مورد نمایشگاه بین المللی کتاب تهران چیست؟
- نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بیشتر از آنکه نمایشگاه کتاب باشد، فروشگاه کتاب است و اگر برنامه ریزی درستی داشته باشیم و نویسندگان را در مقابل همدیگر قرار بدهیم، خوب است زیرا باید کاری برای نوقلمان انجام داد.

* نسل امروز را چطور می بینید؟
- نسل امروز ما استعداد بالایی دارد، اما میدان بروز ندارد، اگر به جوانان میدان بدهیم ممکن است که مارا پشت سر بگذارند و من از این امر خوشحالم.

* به نظر شما مهمترین وظیفه مسئولان دست اندرکار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران چیست؟
- نمایشگاه کتاب یکی از بزرگترین اتفاقات فرهنگی ما بوده و وظیفه ما این است که دسترسی مردم به این نمایشگاه و خدمات آن را تسهیل کنیم. به سادگی می توان تسهیلات، خوراکی و رفت و آمد را در اختیار مردم گذاشت، هرکاری که می خواهند بکنند، اما در جهت سرویس دهی به مردم باشد.

* آیا مدت نمایشگاه راضی کننده است؟
- مدت نمایشگاه بین المللی کتاب تهران خیلی کم است و این که ما در 365 روز سال فقط 10 روز نمایشگاه داریم بسیار نامناسب است، زیرا نمایشگاه هم محفلی برای کسب علم و فرهنگ وهم تفریحگاهی برای مردم است، بنابراین اگر مسئولان بتوانند از این فرصت استفاده فرهنگی ببرند، خوب است.
کشور ما تاریخ عظیمی دارد و بخشی از این تاریخ، دفاع مقدس است، نسل فردا محدود به 10 سال آینده نبوده و دهها سال دیگر نیز علاقمند به دانستن تاریخ هستند، پس بیاییم و تاریخ را هرچه بهتر در قالب کتاب به جای بگذاریم.
 

گفتنی است که داودآبادی با کتاب های "تفحص"، "تبسم های جبهه"، "عقل درخشان"، "شهید بعدازظهر"، "آسمان زیرخاک"، "نامزد خوشگل من" و "چادر وحدت" به بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران می رود.
 
لازم به ذکر است که وظیفه چاپ و انتشار آثار جدید داودآبادی برعهده "موسسه شهید کاظمی نجف آباد اصفهان" و "نشر یازهرا (س)" است.

گفت‌و گویی متفاوت با "حمید داودآبادی"

$
0
0

یک رزمنده نویسنده - بخش اول     
بدن ما در جنگ با بیت المال رشد کرده است/ ترجیح می دهم در همان دهه 60 بمانم
خیلی ها معتقدند، حمید داودآبادی در دهه 60 مانده است اما خودش می گوید این ماندن را دوست دارد، می گوید: ترجیح می دهم در همان دهه 60 بمانم چون نمی شود آن روزها و اتفاقات را از یاد برد.
گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: خودش را در جرگه قهرمانان جهاد اصغر معرفی می کند، اما جهاد اکبر را شرط می داند. سالهاست که از جبهه برگشته ولی با قلمش در جبهه نرم می جنگد. قلمش از آن دست قلمهایی است که خیلی ها را دفاع مقدسی کرده است.
اگر سرفه امانش دهد، داستاهای خوبی برای گفتن دارد؛ از روزگاری که در جبهه اتفاقات را ریز به ریز برای مادرش می نوشته تا تلنگر هایی که یک مادر شهید به او می زند.
خیلی ها معتقدند که "حمید داودآبادی" در دهه 60 مانده است. اما خودش می گوید این ماندن را دوست دارد  چون در دهه 60 "مصطفی کاظم زاده‌"هایی را دارد که ایمانش از خیلی ها قوی تر است.

داودآبادی موقع جنگ رزمنده بود و از جنگ برگشت، نویسنده شد. می گوید "دوست دارم نویسنده خوبی باشم". دغدغه اش گفتن خاطرات روزگاری است که با رفقای شهیدش در جبهه داشته است.
با کتاب "یاد یاران "شروع به نوشتن کرد. او تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب را یکی از موثرترین محرک ها برای ادامه دادن در عرصه نویسندگی می داند.
"از معراج برگشتگان"، "چادر وحدت"، "پاره های پولاد"، "کمین جولای 82"، "دیدم که جانم می رود"، "حماسه ذوالفقار"، "تفحص" و "عقل درخشان" از دیگر کتابهایی است که به قلم او راهی بازار کتاب شده است.
خبرنگار ما برای گفت و گو با داودآبادی به سراغ او رفته که حاصل این گفت‌و گو را در ادامه از نظر می گذرانید:



بلوغ ما با انقلاب شروع  و در جنگ تحمیلی تکمیل شد
دفاع پرس: به عنوان سوال اول، از حمید داودآبادی در دوران نوجوانی برایمان بگویید.
- سال 56، 57 بود که با تمام هیجانات و شور جوانی که در آن مقطع داشتم، به جرگه انقلابیون پیوستم. به همراه خانواده در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کردم که خاطرات آن دوران در بخش اول کتاب "از معراج برگشتگان" منتشر شده است.
آن زمان صحنه‌های بسیار جالبی برای یک نوجوان وجود داشت؛ زیرا نوجوانی که به دنبال تخلیه هیجانات جوانی خود است تلاش دارد تا عرصه ای برای این کار پیدا کند و وقوع انقلاب یکی از این عرصه هاست. یکی از شانس های زندگیم‌ من هم همین انقلاب بود چرا که می توانستم راحت در آن فعالیت کنم.
روند بلوغ ما با انقلاب شروع و در جنگ تحمیلی تکمیل شد. ما در جنگ بالغ شدیم چون زمانی که 15- 16 ساله بودیم، یعنی زمانی که تازه نماز خواندن بر ما واجب شده بود، دوستان ما در برابر چشمانمان به شهادت می رسیدند.

دفاع پرس: اولین بار چه زمانی به منطقه اعزام شدید؟
- 25 مهر 60 یعنی روز تولدم. من در طول عمرم دوبار متولد شدم؛ یک بار در 25 مهر سال 44 که به دنیا آمدم و وجود جسمانی من متولد شد و بار دیگر در 25 مهر 60 که تولد معنوی من بود و در سومار متولد شدم.
من آن زمان به صورت کاملاً شخصی و داوطلبانه در جبهه حضور داشتم که این حضور داوطلبانه در کارت بسیج من هم قید نشده است ولی می دانم اجر کار من محفوظ است.  

دفاع پرس: جنگ تمام شد و شما به خانه برگشتید؟
- بله، جنگ تمام شد و همه مردها به خانه هایشان برگشتند. نمی شود گفت ما 8  سال عقب مانده بودیم، بلکه زمانه 8 سال رو به جلو حرکت کرده بود، جامعه جلو رفته بود، بعضی‌ها برای خود گرگی شده بودند و گرگ‌ها گرگ تر شده بودند. ما بدون توقع برگشتیم ولی باید حداقل ها را برایمان کنار می گذاشتند که نگذاشتند.
متاسفانه در بعضی موارد، ارزش‌ها با ترازو سنجیده شد؛ به عنوان نمونه در یکی از نهادهایی که در زمینه ارائه خدمات به جانبازان فعالیت می کرد، از آنان با کارت جانبازی و بر اساس آن پذیرایی می کرد؛ جانبازهای 25 درصد نوشابه و ماست نداشتند. اما به جانبازهای 30 درصد نوشابه می دادند، و وضع 50 درصدی ها از همه بهتر بود که هم نوشابه داشتند و هم ماست! یعنی همه ارزش‌ها در درصدهایی خلاصه شد که در جامعه بر مبنای آن به شما خدمات ارائه می شد.
این در حالی است که در کشوری مانند الجزایر که 4-5 دهه قبل انقلاب کرده اند، وزارتخانه ای برای ایثارگران دارند که تا به امروز فعال است و همه نوع تسهیلات برای جانبازان و خانواده های آنان در نظر گرفته است. حتی این تسهیلات به نوه و نتیجه آنان هم ارائه می شود، چون از همان نسل و از نوادگان آن ایثارگران هستند. اما اینجا ....



** با چند میلیارد می شود محبت یک مادر را خرید؟ **
دفاع پرس:  این جمله را شنیده اید که می گویند "داودآبادی در دهه 60 جامانده است"؟    
- یکی از دوستانم که جانباز جنگ تحمیلی است و متاسفانه دچار فراموشی شده و تمام ارزش‌ها و دوستان شهیدش را از یاد برده است، در سالگرد شهادت شهید مصطفی کاظم زاده به من گفت: "حمید، تو هنوز در دهه 60 مانده ای؟ نمی خواهی بیرون بیایی؟"
خندیدم و گفتم: بیام کجا؟ بیام پهلوی تو؟ اگر بیرون آمدن از دهه 60 به این قیمت است که مثل تو باشم، ترجیح می دهم در همان دهه 60 بمانم.
من به او گفتم: کیوان و حمید و نادر را یادت هست؟ هر کدام از اینها اگر بودند، الان برای خودشان کسی شده بودند. آن موقع ها هم که بودند، هزارتا مثل من و تو را در جیبشان می گذاشتند، تا به حال سَری به مادر این سه شهید زده ای؟ مگر شهادت سه جوان شوخی است؟ امروز بچه من و شما مریض می شود، دست و پایمان را گم می کنیم. باید مادر باشی، دل داشته باشی تا جنازه سه تا پسرت را بیاورند و تو دَم نزنی.
من گفتم: اگر اینها برای دهه 60 است، نادر و حمید و کیوان را چکار کنم؟ بهشت زهرا(س) را چکار کنم؟ می شود اینها را به راحتی فراموش کرد، زندگی کرد و اصلاً به روی خود نیاورد؟
من در کتاب "نامزد خوشگل من" که به تازگی منتشر شده است، خاطره ای از "زهرا خانم" مادر این سه شهید نوشته ام؛ آن هم موقعی که همراه همسر و فرزندانم برای عید دیدنی به منزل یکی از اقوام رفته بودیم، متوجه شدم که کسی به شیشه ماشینم می زند. نگاه کردم دیدم، "زهرا خانم" است. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: "سالگرد نادر گذشت، نیامدی. عید شد، نیامدی. اگر الان بچه هایم بودند، حتماً عید برای دیدنم می آمدند."
او نگاهی هم به بچه های من کرد و گفت: "اگه آنها هم بودند، الان مثل تو بچه های قد و نیم قد داشتند و بای عیددیدنی به منزل من می آمدند" و من ماندم که در جواب چه بگویم...
مگر می شود مادر را که با جان و دل، بچه هایش را در راه اسلام داده است، نادیده گرفت؟ می شود به جای این نگاه‌ها پول داد؟ با چند میلیارد می شود محبت یک مادر را خرید؟ حالا من می توانم دوستانی که روزگاری را با آنها سپری کرده‌ام ازیاد ببرم یا اینکه در قبال جیب خود مسئول باشم.
منِ داودآبادی اگر همین الان از دنیا بروم، برای من پیام‌ها و مراسم بسیاری برگزار می کنند. اما در همین تهران خودمان مادر سه شهید، یعنی شهیدان ولی زاده در گوشه خیابان به رحمت خدا رفت، بی آنکه پیامی صادر شود و یا مراسم آن چنانی برگزار شود.
پسرش برایم گفت که آخرین برادرم که شهید شد، من در جبهه بودم. خبر شهادت را خودش به من داد و گفت: "تو در جبهه بمان و نیاز نیست برگردی، من خودم برادرت را تشییع می کنم." این ها را با چه چیز می شود عوض کرد؟
چند وقت پیش در یک مصاحبه تلویزیونی از مادر شهید پرسیدند که "خواسته شما چیست؟ گفت: خواسته؟ من ناراحتم که چرا پسر دیگری نداشتم که او را هم به جبهه بفرستم." یعنی این مادر هنوز حس می کند که بدهکار است.
در منطقه فکه که بودیم دو تا از دوستان من متاهل بودند. من امروز تازه متوجه شدم که آنها چه دل بزرگی داشتند که به جبهه آمدند. آنها هر روز صبح به اندیمشک می رفتند و به خانواده شان تلفن می زدند.  یکی از آنها به نام عباس تقوی، پسری به نام اسماعیل داشت که 6 ماهه بود. شب عملیات به او گفتم: عباس! از اسماعیلت چه خبر؟ گفت: من خودم امشب اینجا آمده ام تا قربانی شوم".
اسم همرزم دیگرم حسین ارشدی بود که 6 فرزند داشت. یک روز به او گفتم که "خوب نیست هر روز از این جا تا اندیمشک را به خاطر تلفن زدن می روی". آن روز من جوان بودم و می توانستم شعار بدهم. او در جواب من خندید و گفت: "حمید جان من 6 فرزند دارم. من از دنیا بریده‌ام، از بچه‌هایم بریده‌ام ولی آنها که از من نبریده‌اند." بعد زد روی شانه من و گفت: "بذار بابا شی حمید جون، اونوقت بهت می گم".
حسین  10 روز بعد در عملیات کربلای یک به شهادت رسید. من فقط یک بار به خانه حسین رفتم.  وقتی همسرش مرا دید، تنها یک جمله به من گفت: "چرا حسین، مرا با 6 تا بچه گذاشت رفت؟"
دیگر هیچ موقع به آنها سر نزدم، چون حرفی برای گفتن نداشتم. هر بار که به بهشت زهرا(س)  می روم به مزار حسین هم سر می زنم. مگر حسین داستان بود؟ دروغ بود؟ افسانه بود؟ من به راحتی این ها را فراموش نمی کنم.
حواسمان باشد، بدن ما در جنگ با بیت المال رشد کرده است
بدن ما در جنگ با بیت المال رشد کرد. چون چیزهایی که می پوشیدیم و می خوردیم، همه را مردم در پشتیبانی از جنگ برای ما ارسال کرده بودند. حالا امروز من این بدنی که با بیت المال رشد یافته را در کجا باید خرج کنم؟ پس ترجیح می دهم در دهه 60 بمانم و هر وقت یادم رفت، "زهرا خانوم" به شیشه ماشینم بزند و تلنگری باشد که "حمید خیلی چیزها یادت نرود".
 نباید مصطفی حیدرنیا را از یاد ببرم که تا وقتی شهید شد، نمی دانستیم کیست. در حالیکه او رئیس سازمان تربیت بدنی و معاون نخست وزیر وقت بود.
روایت داریم که دنیا زندان مومن است و بهشت کافر. دوست مشترک من و شهیدان محمدی که امروز میلیاردر است، هیچ وقت به خانه آنها سر نخواهد زد، چون می داند که باید شهیدان محمدی را به یاد بیاورد، بعضی از آدم‌ها برای گناه کردن از حقیقت و خدا فرار می کنند.
من 85 قطعه عکس دو نفره دارم که تنها از میان آنها من باقی مانده ام و همه‌ای آن 85 نفر شهید شده اند.



لبنان، فصل تازه زندگی
دفاع پرس:  از داستان حضورتان در لبنان بفرمایید.
- بهار 62 بود که برای اعزام به جبهه به پایگاه شهید بهشتی مراجعه کردم. نوشته‌ای نظرم را جلب کرد که "برادرانی که مایل به اعزام به سوریه و لبنان هستند، ثبت نام کنند". آن زمان ما عشقمان لبنان رفتن بود چون قبل از انقلاب، کسانی که سابقه حضور در جبهه فلسطین و لبنان را داشتند، انقلابی محسوب می شدند.
شرط ثبت نام، حضور 6 ماهه در جبهه و مناطق عملیاتی در جنوب ایران بود که من آن را داشتم. پس ثبت نام کردم و پس از دو روز اعزام شدم.
رفتن به لبنان برایم جالب بود و در زندگی دریچه ای دیگر را برایم باز کرد. به قول لبنانی ها "اگر اصفهان نصف جهان است، لبنان همه جهان است"
لبنان سابقه عظیمی دارد و تحت سیطره همه نوع فرهنگ ها از جمله فرانسوی، آمریکایی، عربی، ایرانی، روسی، فرهنگ مسیحی، وهابی و .... است. با این وجود، زندگی در آنجا به شکل کاملاً عادی رواج دارد، در موقع جنگ، می جنگند و پس از آن در کنار هم زندگی می کنند.
لبنانی ها سالها پیش درگیری های داخلی بسیاری با یکدیگر داشتند. مسیحی ها با مسلمانها، دروزی ها با مسیحی ها، مسلمانها با یکدیگر و ... این ماجرا همین طور ادامه داشت و تا چندین سال در آنجا اسلحه حرف اول را می زد.
امام موسی صدر تلاش بسیاری برای اصلاح امور انجام داد ولی متاسفانه نتوانست. اما نفس امام (ره) و وجود سیدحسن نصرالله بود که توانست این ملت را به وحدت برساند. در همین بحبوحه جنگ ها ما در لبنان حضور داشتیم و در این مدت چیزهایی که دیدیم، بسیار وحشتناک بود.
آن زمان سیدحسن نصرالله امام جماعت مسجد امام علی (ع) بود. هنوز حزب الله تشکیل نشده بود و سید عباس موسوی فرمانده سپاه لبنان بود. من بعد از 3-4 ماه خدمت به ایران برگشتم.
این اواخر هم برای تحقیق و کارهای مربوط به کتابم، سفرهای شخصی به لبنان داشتم که نتیجه آن چاپ کتاب "کمین جولای 82"، "روزشمار 4 دیپلمات ربوده شده"، "پاره های پولاد" و عقل درخشان" بود. "عقل درخشان" که به تازگی به چاپ رسیده است، در خصوص زندگی و خاطرات زندگی شهید "حسان القیس" است.

دفاع پرس: شناخت و ارتباط شما با شهید حسان اللقیس چطور بود؟
- "حسان اللقیس" از شهدای بزرگ مقاومت بود که ضربات سنگین و سختی را بر رژیم صهیونیستی وارد کرده بود، تا جایی که "مئیر داگان" رئیس موساد چند سال پیش در سخنرانی مراسم بازنشستگی خود عنوان کرده بود که یکی از آرزوهای بزرگ وی، ربودن حسان و یا کشتنش بوده است که این، عمق کینه و نفرت صهیونیستها را از شهید "حسان اللقیس" نشان می دهد، البته در نهایت هم در سال 1392 او را در مقابل خانه اش ترور کردند.
 شهید "حسان اللقیس" از بنیانگذران حزب الله و از همرزمان سیدحسن نصرالله بود. "رونن برگمن" از تحلیلگران آمریکایی، حدود 10 سال پیش و در کتاب خود با عنوان "جنگ با تروریسم، جنگ سرّی با ایران است"، نام "حسان اللقیس" را علنی کرده بود و در آنجا نوشته بود که وی به راحتی وارد آمریکا و آمریکای لاتین شده و پیشرفته ترین تجهیزات امنیتی را برای حزب الله خریداری و بدون اینکه کسی متوجه شود به لبنان برمی گردد. در واقع آن زمان، "برگمن" حساسیت ها ر ا نسبت به "حسان اللقیس" نشان داد، این در حالی است که "برگمن" از نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل محسوب می شود.
زمانی که "حسان" به شهادت رسید، "برگمن" اظهار خوشحالی کرده و گفته بود که "حسان" عقل درخشانی داشت و با ذهن خود هر لحظه در حال نوآوری بود، به همین دلیل هم بود که روسای موساد و سازمانهای تروریستی سعی در ترور وی داشتند.
تا روزی که "حسان" به شهادت برسد، من به درستی نمی دانستم که وی در چه سمتی مشغول به کار است. هرکدام از ایرانی ها هم که به لبنان سفر می کردند وی به میزبانی از آنها می پرداخت. یک بار هم "ابراهیم حاتمی کیا" مهمان وی در لبنان بود.
شهید "حسان" از نظر اخلاقی در سطح بالایی قرار داشت. آخرین باری که وی را دیدم 4 سال گذشته بود. به دلایل امنیتی خیلی کم عکس می گرفت. اما آن روز در ملاقات دو نفره ای که با وی داشتم از زوایای مختلف زندگی وی عکس یادگاری گرفتم. دستش رو بوسیدم، در آغوشم گرفت و من احساس کردم بوی عجیبی می دهد؛ بوی شهدا.
مصاحبه طولانی هم با وی داشتم که از نحوه شهادت خود خبر داده بود.
بعد از شهادتش من شروع به انتشار عکس های وی کردم که سایت بزرگ صهیونیستی "اسرائیل دیفنس" بالاجبار، ترور "حسان اللقیس" را بر عهده گرفت و مقاله مفصلی در این سایت منتشر شد که از چند هدف بزرگ اسرائیل خبر داد بود؛ یکی از اهداف بزرگ آنها از میان برداشتن چهره هایی چون شهید "حاج حسن طهرانی مقدم"، شهید "عماد مغنیه"، شهید "حسان اللقیس" و ... بود که متاسفانه به اهداف خود نیز رسیدند و در این مقاله آمده بود که دستمایه‌ی این گزارش نوشته‌ها عکس هایی بود که من منتشر می کردم.

دفاع پرس: آقای داودآبادی، آیا الان هم با حزب الله در تماس هستید؟
- الان خیلی این ارتباط کمرنگ تر شده و علت آن هم بیشتر مسائل امنیتی است. در سال 77 مصاحبه ای هفت ساعته با سیدحسن نصرالله داشتم که نتیجه آن کتاب "سید عزیز" بود. آن موقع خیلی راحت تر به لبنان و نزد سیدحسن آمد و شد داشتم. اما با بروز جنگ 33 روزه شرایط به لحاظ امنیتی حساس تر شد.

دفاع پرس:  شما تجربه های جالبی را پشت سر گذاشته‌اید. بودن با انسانهای بزرگ، اتفاقی است که به سادگی رخ نمی دهد. از این اتفاق برای ما بگویید.
- بله. من در کنار انسانهای بزرگی بوده ام اما آرزو می کنم که هیچ وقت این اتفاقات را تجربه نکنید. چون دل کندن از دوستی که می دانی رفتنی است بسیار سخت است. به یاد دارم در "سه راه مرگ" در شلمچه همراه با مسعود کارگر و سید محمد هاتف در حال استراحت بودیم که من به آنها گفتم "شما هر دو شهید خواهید شد". چون حس عجیبی نسبت  به آنها پیدا کرده بودم، همین هم شد و دو ساعت بعد مسعود و دو روز بعد سید محمد به شهادت رسیدند.
...
ادامه این گفتگو در روزهای آتی در خبرگزاری دفاع مقدس منتشر خواهد شد.
گفت‌و گو از مهدیس میرزایی و وجیهه السادات حسینی
تهیه و تنظیم: مهدیس میرزایی
خبرگزاری دفاع مقدس
16 اردیبهشت 1394
www.defapress.ir

آثار داودآبادی در نمایشگاه کتاب

$
0
0

این روزها که نمایشگاه کتاب در مصلای امام خمینی تهران برپاست، سعی دارم با حضور در غرفه های ارائه دهنده آثارم، در خدمت دوستان عزیز باشم.
غالبا از ساعت 10 صبح تا 7 بعدازظهر در این غرفه ها هستم:



موسسه فرهنگی شهید احمد کاظمی: سالن شبستان، راهروی 20 غرفه 1
کتاب های:
"دیدم که جانم می رود"، "نامزد خوشگل من"، "تبسم های جبهه"، "تفحص"



نشر یازهرا (س): سالن شبستان، راهروی 2 غرفه 8
کتاب های: "چادر وحدت"، شهید بعدازظهر"، آسمان زیر خاک"، عقل درخشان"، آن که فهمید، آن که نفهمید"، "سید عزیز"

در خاطراتم دروغ نمی‌گویم

$
0
0

حمید داودآبادی، نویسنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با وطن‌امروز:

مرتضی اسماعیل‌دوست:
حمید داودآبادی، مردی شناخته شده در حوزه نوشتاری است و این را می‌شد در حین مصاحبه با وی در نمایشگاه کتاب به عینه دید که طرفدارانی برای خود یافته است. دنیای خاطرات این نویسنده از «معراج برگشتگان» تا «چادر وحدت» همچنان پهن است و کتاب‌های او ردپای مردان بزرگی را با خود دارد. گفت‌وگوی مفصل من با این نویسنده رزمنده، دارای نکات تازه‌ای بود که بخشی از آن در متن پیش رو منعکس می‌شود.

http://www.defapress.ir/IDNA_media/image/2015/05/68642_orig.jpg


* آقای داودآبادی! از چه زمان جرات نوشتن پیدا کردید؟
- در مدرسه معلمی به نام آقای مشایخی داشتیم که اگر زنده است، خدا حفظش کند؛ ایشان وقتی انشا می‌نوشتم، به من می‌گفت: «پسر، تو نویسنده خوبی می‌شوی» و این مسئله در من تاثیر گذاشت. در آن دوران دوست داشتم همه اتفاقات را برای بچه‌ها تعریف کنم و اصلا هنرم در قصه گفتن بود و علاقه به نوشتن داشتم اما این جبهه بود که شوق نوشتن در من ایجاد کرد و حضور در کنار بچه‌ها نقش مهمی برایم داشت.

* تخصص شما در خاطره‌نگاری است که بنیان تاریخ شفاهی است و در فرهنگ ایرانیان قدمتی بایسته دارد. اولین خاطرات مکتوب خود را برای چه کسی نوشتید؟
- من 25 مهرماه سال 60 وارد جبهه شدم و 2 روز بعد اولین خاطره خود را در یک نامه برای مادرم نوشتم، یعنی همه جزئیاتی را که از خانه تا جبهه رخ داده بود به صفحه آوردم.

* همین یادآوری دقیق شما نشان می‌دهد ذهن مساعدی برای خاطره‌نگاری دارید. این ذهنیت‌گرایی در سبکی نوشتاری تبدیل به خلاقیت‌گرایی شده است؟
- من فقط می‌توانم آنچه را که خودم دیده‌ام به شکلی مستند بنویسم و اصلا دنبال ایجاد پیچ و خم‌های قصه‌پردازی نیستم.

* به دنبال این نبودید که این خاطرات ارزشمند را با ارائه سازوکاری داستانی همچون گره‌افکنی به شکلی داستانی ارائه دهید؟
- ببینید! من همه این دوره‌های داستان‌نویسی و ایجاد گره و چیزهای دیگر را گذرانده‌ام اما به اینها پایبند نیستم، چرا که آنچه برای خواننده مهم است، سادگی و صداقتی است که یک متن می‌تواند داشته باشد و شکر خدا تا به حال استقبالی که از کارهایم شده، این را نشان می‌دهد. استعداد من در مستندنگاری اطلاعات است و از این لحاظ خودم را داستان‌نویس حرفه‌ای نمی‌دانم.

* امروز نگارش خاطره سیری فزونی یافته و بسیاری از مقامات هم به دنبال مکتوب‌سازی دیده‌های خود هستند اما در این میان یک مسئله می‌تواند وجود داشته باشد و آن محافظه‌کاری از بیان همه حقایق واقعی است. شما تا چه میزان به دنبال نمایان‌سازی اصل خود هستید؟
- این که می‌گویید درست است و اصلا آفت خاطره‌نگاری این است که خیلی‌ها در نوشتن خود، امروزشان را در نظر می‌گیرند تا دیروزشان، یعنی با سازوکار شرایط امروز به نگارش وقایع دیروز می‌پردازند. من اما در نوشتن کتاب‌های خود
دو اصل مهم را در نظر می‌گیرم، یکی پایبندی مطلق به واقعیت بدون هرگونه دخل و تصرف که حتی برای تکمیل آن عکس‌هایی را هم به زحمت تهیه می‌کنم تا در کتاب منعکس کنم و دیگری اینکه سعی نمی‌کنم خودم را در این نوشته‌ها مطرح کنم و به همه افرادی که در آن مقطع بوده‌اند هم می‌پردازم. اولین کاری که من می‌کنم، این است که خودم را جای مخاطب می‌گذارم. اصلا یکی از موارد ارتباط مخاطب با آثارم این بوده که همراه با یک بچه تُخس به سال‌های بعد آمده و وارد فضای جبهه می‌شوند، یعنی اصل و حقیقت خودم را با همه مسائل پیرامونش نزد مخاطب می‌آورم.

* یعنی حس همذات‌پنداری مخاطب برای شما اصل است.
- این خیلی مهم است. بعضی‌ها چون شخصی که دارند از او نقل می‌کنند در این دنیا نیست، هر چه می‌خواهند به او نسبت می‌دهند. اصلا من کتاب را برای بچه خودم می‌نویسم و من هیچ وقت به بچه خودم دروغ نمی‌گویم. ترسی هم از بابت گفتن حقایق و مسائل مختلف ندارم.

* نمونه‌ای را مثال بزنید که بدون واهمه از مطرح‌سازی، اقدام به نگارش آن کرده‌اید؟
- مثلا من در کتابم آورده‌ام که در انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری پس از انقلاب، از احمد مدنی، وزیر اسبق دفاع حمایت کردم! مطرح ساختن این مسئله خیلی عجیب بود اما توضیح دادم که در آن زمان اطلاعی نداشتم و بعدها با آگاهی متوجه شدم اشتباه کرده‌ام. من حتی از برخی افراد داخل جبهه هم مسائلی متفاوت نوشتم تا مشخص شود با مخاطب صادقانه برخورد می‌کنم.

* اما شاید خیلی‌ها نتوانند منعکس‌کننده حقیقت باشند و واهمه از مواجهه با شرایط دارند!
- خیلی‌ها مصلحت‌اندیش شده‌اند و می‌خواهند خود را خیلی پاک نشان دهند. یک نویسنده خارجی می‌گوید: اگر نتوانی درباره خودت حقیقت را بنویسی، درباره دیگران هم نمی‌توانی.

* شما اقدام به تدوین منظم خاطرات در سال‌های پیش از انقلاب تا جنگ کرده‌اید. فکر می‌کنید خوانندگان می‌توانند از طریق کانال‌های حافظه شما به بخش مهمی از تاریخ معاصر این سرزمین دست یابند؟
- منِ داوودآبادی، مورخ و محقق نیستم. این مطالبی که نوشتم براساس آنچه بوده که خودم در جریانش بوده‌ام و البته چون خیلی درگیر ماجرا بودم، می‌تواند مهم باشد. ما در زمان انقلاب پاتوقی روبه‌روی دانشگاه تهران داشتیم که خیلی اتفاقات در آنجا می‌افتاد یا در محله ما فردی توده‌ای زندگی می‌کرد که من شرایط آن را در کتاب آورده‌ام. ادعا ندارم که کتاب‌هایم سند تاریخ انقلاب است اما بخشی از تاریخ روایی انقلاب در آنهاست، چون برخی مسئولان نیامدند که این مطالعات را جمع‌آوری کنند.

* اما بخشی از این تاریخ‌نگاری انجام شده است؟
- به طور کامل انجام نشده است. مثلا همه به اتفاقات سال‌های 42 تا انقلاب می‌پردازند و یک دفعه می‌روند به زمان جنگ و این 2 سال اول انقلاب نادیده گرفته شده یا اشاره‌ای خیلی مختصر به آن می‌شود. تنها جایی که پرداخته شده مجله چشم‌انداز است که آنها هم یکسویه به تاریخ 30 خرداد 60 اشاره داشتند! اما من در کتاب «چادر وحدت» خاطرات مهمی را که مابین سال‌های 58 تا 60 بوده، آورده‌ام.

* یکی از مواردی که موجب دوری مخاطب از نوشته‌ها و تصاویر جبهه می‌شود، شمایلی خارج از قاعده‌ای حقیقی است.
- اصلا یکی از دوستان برای نوشتن کتاب «تبسم‌های جبهه» به من می‌گفت اینها را ننویس، چون مخاطب فکر می‌کند بسیجی‌ها در جبهه فقط می‌خندیدند! این در صورتی است که واقعا ما در جبهه گاهی جنگ و دشمن را مسخره می‌کردیم. ما نباید در آثارمان همه چیز را غیرواقعی نشان دهیم تا موجب دور شدن مخاطب شود.

* از ویژگی‌های نوشتاری شما همنشین شدن خاطرات با زبانی طنازانه است که به نظر می‌رسد خصیصه‌ای ذاتی است.
- اتفاقا اولین شخصی که این روحیه طنز در نوشتن من را کشف کرد، حضرت آقا بود که درباره کتاب «یاد یاران» تقریظ داشتند: «روح طنز و مزاحی که در همه جای آن گسترده است و به آن شیرینی و جاذبه ویژه‌ای بخشیده، از بسیاری کتاب‌های جبهه جالب‌تر و گیراتر است.»

* از میان کتاب‌های بسیاری که نوشته‌اید، کدام یک بیشتر برایتان لذت‌بخش است؟
- همه را دوست دارم اما کتاب‌های «از معراج برگشتگان» و «چادر وحدت» را چون مربوط به خاطرات خودم است بیشتر می‌پسندم. البته کتاب «عقل درخشان» هم به علت اعتقاد شدیدی که به شهید حسان اللقیس دارم برایم ارزشمند است.

* چگونه در کنار این شخصیت برجسته که مغز متفکر حزب‌الله لبنان بود، قرار گرفتید؟
- من با این شخصیت بزرگوار از سال 74 آشنا بودم و چند ساعت مصاحبه اختصاصی با او داشتم و بعدها که قرار شد کتابی چاپ کنم اطلاعات خود را تکمیل کردم. شهید حسان اللقیس، مرد بزرگ و عجیبی بود که در عین اینکه شخص امنیتی مهمی محسوب می‌شد، بسیار ساده رفتار می‌کرد.

* این کتاب به زبان عربی هم ترجمه شد؟
- فعلا نشده اما قرار بر این کار است. چندی پیش که بچه‌های حزب‌الله این کتاب را دیدند خیلی خوشحال شدند و خودشان گفتند ما نمی‌توانستیم چنین کتابی از ایشان تهیه کنیم.

* در کتاب «چادر وحدت» به مقطع خاصی از جریانات کشور اشاره کردید و پیش از این هم خاطرات سال‌های دیگری از پیش از انقلاب تا پایان جنگ را به نگارش در آوردید. به دنبال این نیستید که به نگارش سال‌های دیگری هم بپردازید، بویژه شرایط ملتهبی که در دوران اصلاحات و زمان فتنه رخ داده است؟
- چرا! دارم کم‌کم می‌نویسم و بخشی آماده شده که به تدریج چاپ می‌شود. تخصص من درباره نگارش وقایعی است که کمتر در کشور بازگو شده و زیاد به آن پرداخته نشده است، مثل زمان اول انقلاب تا جنگ که در کتاب چادر وحدت درباره‌اش نوشته‌ام. من 7،6 سال وقت برای تنظیم این کتاب گذاشتم و جزو پر فروش‌ترین کارهایم بوده است. کتاب دیگری دارم با نام «کمین جولای 82» که اولین اثر مکتوب در سرنوشت 4 دیپلمات ربوده شده ایرانی در لبنان است. در این باره هیچ منبع دیگری وجود نداشت و من کلی سفر به لبنان رفتم تا کتابی بنویسم که آنقدر مهم بوده که زمانی که جلسه کمیسیون امنیت ملی با خانواده‌های این عزیزان برگزار شده بود، هر کدام یک نسخه از این کتاب را در دست داشتند.

* یکی دیگر از کتاب‌های بسیار مهمی که از شما به چاپ رسیده، «سید عزیز» درباره زندگی سیدحسن نصرالله است.
- این کتاب حاصل 7 ساعت گفت‌وگوی اختصاصی‌ام با دبیرکل حزب‌الله لبنان است که در آن سیدحسن نصرالله برای اولین بار درباره زندگی خصوصی خود صحبت می‌کند و این کتاب نشان می‌دهد ایشان هم از جنس مردم است. قبل از چاپ این کتاب خدمت حضرت آقا رسیدم که ایشان زحمت کشیدند و تقریظ داشتند‌. [داودآبادی کتاب را از پیشخوان می‌آورد تا متن تقریظ روی کتاب را به من نشان دهد] در تقریظ حضرت آقا نوشته شده است: «هر چیزی که مایه شناخت و تکریم بیشتر آن سید عزیز شود، خوب و برای من مطلوب است». ما هم همان رسم‌الخط حضرت آقا را روی کتاب گذاشتیم و نام کتاب براساس دست نوشته حضرت آقا، «سید عزیز» شد.

* مهم‌ترین شخصیتی که در جبهه برای داودآبادی اسطوره ماند، چه کسی بود؟
- شهید مصطفی کاظم‌زاده که هم در آن زمان و هم بعد از جنگ برایم نقش برجسته‌ای داشت و اگر من امروز به فهم و معرفتی رسیدم، از ایشان است.

* ویژگی بارز این بزرگمرد چه بود؟
- الان نپرس، چون به هم می‌ریزم و نمی‌توانم احساسم را کنترل کنم ...

* در چه کتاب‌هایی به شرح نگاه مقدسش پرداخته‌اید؟
- کتاب «دیدم که جانم می‌رود» در سال 1391 توسط موسسه شهید احمد کاظمی منتشر شد که الان با نام «شهید بعدازظهر» در نمایشگاه وجود دارد و درباره زندگینامه این شهید عزیز است.

* درباره موضوع مغفول تفحص هم اقدام به نوشتن کردید؛ از این فضا بگویید.
- یک زمانی به همراه دوستان، توفیق تفحص داشتم و سعی کردم براساس آنچه در این شرایط روی می‌دهد، کتابی چاپ کنم، چرا که مخاطب دوست دارد از این فضا آگاهی یابد و مثلا بداند تفاوت یک شهید ایرانی با یک عراقی در تفحص چیست؟ کتاب «تفحص» قبلا در سال 78 منتشر شد که چند بار تجدید چاپ آن صورت گرفت و  شامل گزارش و مصاحبه و خاطره بوده است که بخش خاطره آن در کتاب «آسمان زیر خاک» آمده است.

* یکی از مشکلات کتاب‌های ارزشی، عدم توفیق در معرفی مناسب محصول نزد مخاطب است؛ دلیل این مسئله چیست؟
- متاسفانه برخی از همین بچه‌های هم‌مسلک ما وقتی سر کار آمدند، نتوانستند درست عمل کنند. بعضی‌ها فقط بودجه برای نشر می‌گیرند و کاری نمی‌کنند و تنها برای دوستان اطراف خود اقدامی انجام می‌دهند. در صورتی که باید همیشه اتفاقات پشت سر یادمان باشد. همه ما بچه حزب‌اللهی‌ها ادعای ولایت داریم و جزو یک سپاه هستیم و نباید همدیگر را نادیده بگیریم. یادمان باشد که اگر دفاع مقدس را از ما بگیرند، روح‌مان را گرفته‌اند.

* دوست نداشتید به جای فعالیت در زمینه نویسندگی همچون رفیق شفیق‌تان، ده‌نمکی به سمت سینما می‌رفتید؟
- گاهی به ده‌نمکی غبطه می‌خورم. من یک سال دوره سینما دیدم و چیزی نشدم و او بدون اینکه دوره‌ای ببیند به اینجا رسیده که این همه مخاطب دارد. شما تیراژ کتاب من را ببین که نهایت چیزی در حدود 3000 نسخه است، در صورتی که فیلم‌های ده‌نمکی هر کدام میلیون‌ها مخاطب دارد. البته خوشحالم که فردی جبهه‌ای اینچنین آثار مهم و پربیننده‌ای می‌سازد. ما برخی افراد همرزم داریم که حالا فیلم اجتماعی آنچنانی می‌سازند!

* ده‌نمکی برای ساخت فیلم‌هایش با شما مشورت هم می‌کند؟ اصلا آثارش مورد پسند شماست؟
- گاهی با من مشورت می‌کند و من نظرم را خیلی شفاف به او می‌گویم. در آثارش، اخراجی‌های 1 و 2  را به لحاظ سینمایی خیلی دوست داشتم، چرا که فضای جبهه را خیلی خوب حس و منتقل کرده بود. ما این شرایط را دیده بودیم و حتی ده‌نمکی محدودیت‌هایی برای نمایش همه اتفاقات داشت.

* درباره ساخته‌های دیگرش مانند معراجی‌ها چه نظری خارج از معذوریت‌های دوستانه دارید؟
من خیلی راحت نظرم را می‌گویم. مثلا به او گفتم که سریال «دارا و ندار» را دوست ندارم.

* درباره فیلم رسوایی چطور؟
- ساخته است دیگر...

* یکی از پیشنهادات من به شما این است که با توجه به معضلات اقتباس سینمایی در کشور به همراه آقای ده‌نمکی اقدام به همکاری جهت ساخت آثار کنید؟
- اتفاقا همین کار را در نظر داریم و قرار است همراه ده‌نمکی کارهایی انجام دهیم. داستانی داریم که در مرحله اجرایی است و امیدوارم خداوند توفیق انجام آن را بدهد.

* درباره نگارش فیلمنامه هم اقدامی خواهید کرد؟
- شاید امسال یکی دو فیلمنامه خود را به چاپ برسانم.

روزنامه وطن امروز شماره : 1599  چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ صفحه 12

خودم توی اینستاگرام

$
0
0

اینم نشانی بنده در اینستاگرام است که به اصرار دوستان راه اندازی کردم.
البته زیاد بهش وارد نیستم ولی خب دیگه، مثل فیس بوک میمونه. یواش یواش راه می افتم:
hamiddavodabadi

مرقد امام مال شما ...

$
0
0

برای افتتاح مرقد امام خمینی!

مرقد مطهر عظیم امام در بهشت زهرا (س)، مال شما
روح بلند و ملکوتی روح الله در عرش، مال ما.

خانه‌ی امام و همه‌ی تشکیلات موسسه‌ی تنظیم و نشر در جماران، مال شما
عشق و حُب خالصانه‌ی روح الله در قلب شیعیان مظلوم جهان، مال ما.

همه‌ی موقوفات و زمین و ... که برای مخارج موسسه‌ی نشر هزینه می شوند، مال شما
تک تک کلمات و راهنمایی های حکیمانه‌ی روح الله، مال ما

همه‌ی خانواده‌ی امام، از علی کوچولو گرفته تا حاج سیدحسن آقا، مال شما
همه‌ی عشق روح الله ندیده‌ها در سراسر دنیا، مال ما.

سیدحسین خمینی خطاکار با دستبوسی رضا پهلوی اش، مال شما
سیدحسن نصرالله نواده‌ی معنوی روح الله، با مقاومت حماسی اش در برابر صهیونیست ها، مال ما.

جایگاه میهمانان ویژه VIP در مرقد امام، مال شما
جایگاه عاشقانه روح الله در دل سوخته‌ی محبینش در سراسر عالم، مال ما.

مراسم همیشه‌ی سالگرد امام، مال شما
روح الله زنده‌ی همیشه در تاریخ، مال ما
 
همه‌ی شمال و جنوب سرزمین عظیم مرقد امام با گنبد و بارگاهش، مال شما
همه‌ی جنوب لبنان که فرزندان روح الله شکست تاریخی صهیونیسم را رقم زدند، مال ما.

امامِ محدود در جماران، مال شما
روح الله پرآوازه در قلوب مستضعفین دنیا، مال ما.

همه‌ی خانواده‌ی محترم امام، مال شما
همه‌ی فرزندان معنوی روح الله در لبنان افغانستان، عراق و ... مال ما.

همه‌ی تصاویر و فیلم های منتشر نشده‌ی امام، مال شما
کلمه کلمه‌ی سخنان گوهربار روح الله، مال ما.

همه‌ی جسم و وجود دنیایی امام، مال شما
همه‌ی تاثیرات عظیم دینی و آموخته‌های روح الله، مال ما.

اصلا، حضرت امام مال شما
فقط و فقط روح الله مال ما.
14 خرداد 1391


پیکر مطهر شهدا در ...!

$
0
0

چیزی که برای همه‌ی ما عجیب بود و اوایل باور آن برای‌مان خیلی سخت و مشکل می‌آمد صحنه‌هایی بود که می‌دیدیم و دل انسان را تکان می‌داد. این را می‌توانم بگویم که تکان‌دهنده‌ترین و سخت‌ترین لحظاتی که در تفحص پشت‌سر می‌گذاشتیم، همان‌جا بود. باورش برای خود ما که می‌دیدیم مشکل بود، چه برسد به کسی که نیامده، ندیده، می‌خواهیم برایش تعریف کنیم.

http://davodabadi.persiangig.com/1%20tafahhos-.jpg


آن صحنه، شهدایی بودند که عراقی‌ها پیکرشان را در توالت‌های‌شان انداخته بودند. چاه‌های فاضلاب و جاهایی که مشخص بود شهدا را داخل آنها انداخته و همان‌جا دست‌شویی‌‌شان را احداث کرده‌اند. این مسئله، اوایل برای هیچ‌کس قابل تصور و قبول نبود. غالبا درکار تفحص به محل دست‌شویی‌ها که می‌رسیدیم، ناخودآگاه حالت تنفر و انزجار در وجودمان پیدا می‌شد و زود از کنار آن رد می‌شدیم.
همه‌ی مسائل از آن‌جا شروع شد که یکی از روزها، متوجه لبه‌ی پوتینی شدیم که از خاک کنار دست‌شویی بیرون زده بود. با اکراه آن‌جا را کندیم و درکمال حیرت به استخوان پای انسانی برخوردیم. از همان‌جا بود که چند گور دسته‌جمعی پیدا کردیم و حدود 28 یا30 شهید درآوردیم.

http://davodabadi.persiangig.com/1%20tafahhos.jpg


اولین محل را که کندیم، شش - هفت شهید پیدا شدند. همین‌طور یکی دیگر، تا به قسمتی رسیدیم که خود دست‌شویی قرارداشت. مکان این صحنه‌ها در ارتفاع 143 فکه، منطقه‌ی عملیاتی والفجر یک بود. محلی که گردان‌های خندق، کمیل و حنظله از لشکر حضرت رسول (ص) آن‌جا عملیات کرده بودند.
 از آن به‌بعد، بچه‌ها به هر دست‌شویی که می‌رسیدند، با ناراحتی و دل‌شکستگی تمام، آن‌جا را می‌کندند و پیکر مطهر شهدا را خارج می‌کردند. شاید از هر ده دست‌شویی عراقی که در منطقه به‌چشم می‌خورد، در هفت تای آنها شهید یافت می‌شد.
شهیدی بود که همرزمانش محل شهادت او را درکنار ارتفاع نشان دادند؛ حدود یک سال بچه‌ها اطراف آن ارتفاع را می‌گشتند ولی از او خبری نبود. سرانجام پیکر او جزو شهدایی یافت شد که گفتم. در اوج مظلومیت، درحالی که دست‌ وپای‌شان را با سیم تلفن بسته بودند.
یکی دیگر از این صحنه‌ها که دل‌مان را آتش می‌زد، این بود که دست بعضی از این شهدا را با پیشانی بندهای‌شان بسته بودند. حالا تصور کنید، با چه فشاری دست‌وپای مجروحین را بسته‌اند و این‌گونه وحشیانه به‌شهادت رسانده‌اند.
بعد از پیش آمدن این مسئله، جاهایی را که محل انباشت زباله و ... بود، جست‌وجو کردیم و متاسفانه در آن‌جاها نیز شهید پیدا کردیم.
راوی: مرتضی شادکام
نقل از کتاب "تفحص" نوشته حمید داودآبادی - صفحه 99
چاپ دوم: پاییز 1393 موسسه شهید احمد کاظمی

گفتگوی «فردا» با حمید داودآبادی به بهانه روز مقاومت اسلامی

$
0
0

مقاومتی از جنس "پاره‌های پولاد"
سرویس فرهنگی فردا  - مهدیس میرزایی اعتمادی
حمید داودآبادی را خیلی ها می شناسند. همان رزمنده ای که امروز قلم به دست گرفته و خاطرات گذشته خود را لحظه به لحظه از جنگ تحمیلی و رفقایش به ثبت رسانده است. وی علاوه بر خاطرات 8 سال دفاع مقدس، خاطرات نابی نیز از آن سوی مرزها و جبهه مقاومت نیز دارد که حاصل آن بعد از تلاش و پی گیری ها و هزینه شخصی خود در کتاب های "پاره‌های پولاد"، "کمین جولای 82"، "عقل درخشان" به ثبت رسیده است.



لبنان؟!
داودآبادی در گفت وگو با «فردا»، داستان اعزام خود به لبنان را این چنین بیان می کند که در سال 62 وقتی به پایگاه شهید بهشتی برای اعزام به جبهه مراجعه می کند، نوشته ای نظرش را جلب می کند. دیدم با خط درشت نوشته: " برادرانی که مایل به اعزام به سوریه و لبنان هستند، ثبت نام کنند". پیش خودم گفتم: لبنان؟!

چون قبل از انقلاب سابقه حضور در جبهه لبنان و فلسطین یک امتیاز برتر برای افراد بود و من هم که علاقه مند به رفتن بودم، برای ثبت نام اقدام کردم. از شروط لازم، داشتن مدرک 6 ماه حضور در جبهه و مناطق عملیاتی جنوب بود که من آن را داشتم. احساس می کردم فرصتی ناب به دست آورده ام که نباید آن را از دست بدهم. همین طور هم شد، چون این حضور، برکات زیادی برای زندگی ام داشت، از همصحبتی با سیدحسن نصرالله تا پیدا کردن دوست خوبی چون شهید حسان اللقیس.

3 کتاب برای لبنان
توصیف داودآبادی از وضعیت کشور لبنان نتیجه سال ها مواجهه مستقیم او با مردم و مبارزان این کشور است، و در این باره می گوید: لبنان سابقه عظیمی دارد و تحت سیطره همه نوع فرهنگ ها از جمله فرانسوی، آمریکایی، عربی، ایرانی، روسی، فرهنگ مسیحی، وهابی و ... است. با این وجود، زندگی در آن جا به شکل کاملاً عادی رواج دارد. در موقع جنگ، می جنگند و پس از آن در کنار هم زندگی می کنند.
لبنانی ها سال ها پیش درگیری های داخلی بسیاری با یکدیگر داشتند. مسیحی ها با مسلمان ها، دروزی ها با مسیحی ها، مسلمان ها با یکدیگر و ... این ماجرا همین طور ادامه داشت و تا چندین سال در آن جا اسلحه حرف اول را می زد. امام موسی صدر تلاش بسیاری برای اصلاح امور انجام داد و نفس امام (ره) و وجود سیدحسن نصرالله بود که توانست این ملت را به وحدت برساند. در همین بحبوحه جنگ ها ما در لبنان حضور داشتیم و در این مدت چیزهایی که دیدیم، بسیار وحشتناک بود  .
این اواخر هم برای تحقیق و کارهای مربوط به کتابم، سفرهای شخصی به لبنان داشتم که نتیجه آن چاپ کتاب "کمین جولای 82" روزشمار 4 دیپلمات ربوده شده، "پاره های پولاد" و "عقل درخشان" بود. "عقل درخشان" که به تازگی به چاپ رسیده است، در خصوص زندگی و خاطرات زندگی شهید "حسان اللقیس" است.



مقدمه بی پایان نویسنده
داودآبادی در مقدمه کتاب می نویسد: "خیلى پیش از اینها با نام لبنان آشنا شدم. نام آن برایم همراه بود با عنوان زشت و کریهِ «جنگ داخلى». همواره لبنان و فلسطین را یکى مى‏انگاشتم؛ به‏ خصوص در جنگ و مبارزه هم‏ شکل و قیافه شان! بهار سال 1362 (1983م) هنگامى که براى اولین بار پاى بر زمین لبنان گذاشتم، ناخواسته عاشق سرزمینى شدم که مسلمانانش به ایرانى‏ها اقتدا کرده بودند. چندین ماه بودن و زیستن در میان شیعیان آن وادى، شور و شعفم را دوچندان کرد.
حضور در صحنه ‏هاى جنگ ایران و عراق که بسیار مهم‏تر بود، باعث شد تا چند سالى از آن سامان دور افتم؛ ولى همواره اخبارِ حوادث آن‏جا را پى‏گیرى می کردم و برایم اهمیتى خاص داشت. سرانجام بهار سال 1374 (1995م) زمانى دوباره پا به لبنان گذاشتم که چند روزى بیش‏تر از عملیات استشهادى «صلاح‏ محمد غندور» نمی گذشت.
سخنان دلنشین «موسى قصیر» یا همان «ابو احمدِ» خودمان، کار خودش را کرد. از همان سفر شروع کردم به جمع‏ آورى اطلاعات مربوط به تاریخچه‏ عملیات شهادت‏ طلبانه. در طى این مدت تا به امروز، حداقل سالى یک‏ سفر به لبنان داشتم تا اطلاعاتم را تکمیل کنم. از مصاحبه‏ اختصاصى و طولانى با دبیرکل حزب‏الله گرفته، تا همراهى با رزمندگان مقاومت اسلامى در محورهاى عملیاتى. همه‏ این سفرها بدون هرگونه همراهى و مساعدت معنوى و حتى مالى سازمان‏ها و ارگان‏ها و ... بود که شاید شیرینى کار در همین باشد.
سرانجام خون مطهر شهدا ثمر داد و لبنان آزاد شد. بازدید از مناطق آزاد شده و به ‏خصوص محل شهادت عزیزانى چون صلاح غندور، على‏ اشمر، هیثم دبوق و ... بسیار دل‏ انگیز و ارزشمند بود که قابل وصف نمى‏باشد.
آن‏چه می خوانید، ثمره سفرهاى متعدد به آن وادى کوچک، ولى عظیم است که در طى این سال‏ها، مرا به خود مشغول داشته و هر روز بر یافته ‏هایم افزود تا این‏که همه را یک جا تقدیم شما می نمایم.

"پاره های پولاد"
پاره های پولاد کتابی از جنس مردم سخت کوش و مقاوم مردم لبنان بوده که حاصل زحمات چندین و چند ساله نویسنده ای چون حمید داودآبادی است.
این کتاب به تاریخچه مقاومت اسلامی لبنان و عملیات استشهادی رزمندگان لبنانی در برابر رژیم اشغالگر صهیونیسم می پردازد. در این کتاب علاوه بر آشنایی با جغرافیای لبنان، با عملیات استشهادی رزمندگان لبنانی در برابر اسرائیل روبرو می شویم.
داودآبادی هدف از نوشتن کتاب را معرفی شهدای استشهادی و مقاومت اسلامی لبنان عنوان می کند و می گوید: در این کتاب چگونگی عملیات استشهادی، انتخاب داوطلبین و شرایط خاص داوطلبین و ویژگی های آنان بیان شده است.
این کتاب ضمن تشریح بیست عملیات استشهادی از سال 60 (1981م) تا سال 78 (دقایق پایانی 1999م)، به معرفی و بیان زندگی نامه شهدای عملیات شهادت طلبانه افرادی چون شهید احمد جعفر قصیر، شهید سیدعلی حسین صفی الدین، شهید بلال احمد فحص، شهید حسن قصیر، شهید ابو زینب، شهید هیثم صبحی دبوق، شهید سیدعبدالله محمد عطوی معروف به حر عاملی، شهید اسعد حسین برو، شهید ابراهیم جمیل ظاهر، شهید صلاح محمدعلی غندور، شهید محمد عبدالامیر حمید، شهید علی منیف اشمر، شهید عمار حسین حمود پرداخته است.
همچنین این کتاب به عملیات متفرقه توسط نیروها و احزاب دیگر لبنانی می پردازد. یکی از نقاط قوت کتاب را نیز می توان در استفاده از عکس ها، نقشه های مناطق عملیاتی و عکس هایی از مزدوران اسرائیلی و خائنین لبنانی و معرفی آنان بیان کرد.
"پاره‌های پولاد" سال 1383 به همت موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی به چاپ رسیده است. این کتاب به زبان عربی ترجمه و در کشورهای عرب زبان نیز عرضه شده است.

یادآور می شود، حمید داودآبادی رزمنده، جانباز و نویسنده دفاع مقدس است که می توان به کتاب های "از معراج برگشتگان"، "پرواز پروانه‌ها"، "تفحص"، "یاد یاران" اشاره کرد.
سایت "فردا نیوز"
۲۲ مرداد ۱۳۹۴

غذای سالم، اکسیژن خوب دلایل طول عمر امام زمان!

$
0
0

روز شنبه 31 مرداد 1394 در "برنامه به خانه برمی گردیم" شبکه 5 سیمای جمهوری اسلامی ایران، دکتر "محمد دریایی" متخصص علوم زیستی و طب سنتی، در ادعایی عجیب، با استناد به تحقیقاتی که منبعش را ذکر نکرد، مدعی شد "انسان حتی می تواند تا 50 هزارسال عمر کند" و در ادامه، بر همان اساس، دلایل طول عمر امام زمان (عج) را غذای سالم و اکسیژن خوب عنوان کرد.

 

http://davodabadi.persiangig.com/1%20daryaei.jpg


متن اظهارت دکتر محمد دریایی درباره طول عمر امام زمان (عج):
"انسان به خاطر تغذیه سالم می تواند طول عمری معادل 50 هزار سال داشته باشه، به همین دلیل است که ما طول عمر شریف  امام زمان رو که الان حدود 1168 سال میشه، به خاطر غذای سالم، اکسیژن خوب و مشیت الهی است که ایشون زنده باشند و بتوانند که جهان رو نجات بدهند"

داودآبادی میهمان برنامه "خوبی از خودتونه"

$
0
0

داودآبادی میهمان برنامه "خوبی از خودتونه"

http://bayanbox.ir/preview/2262489923289281195/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C.jpg


چهارشنبه 1 مهر 1394، به مناسبت هفته دفاع مقدس، حمید داودآبادی میهمان برنامه تلویزیونی "خوبی از خودتونه" خواهد بود.
این برنامه ساعت 21 روز چهارشنبه از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

دفاع مقدس و کتابخانه‌های عمومی کشور

$
0
0

خواندن کتاب دفاع مقدس خواندن حماسه آفرینی یک ملت است، نه جنگ آوری
حمید داودآبادی، نویسنده ادبیات انقلاب و دفاع مقدس گفت:
خواندن کتاب دفاع مقدس، خواندن جنگ‌آوری و خشونت نیست، بلکه حماسه آفرینی یک ملت در دفاع از خاک میهن خود است. کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور با ارائه این آثار نقش موثری در ترویج فرهنگ دفاع مقدس را ایفا می‌کنند.


حمید داودآبادی در گفت‌وگو با روابط عمومی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، با تاکید بر اهمیت خواندن کتاب اظهار کرد:
کتاب، در کشور ما در میان سایر خواندنی‌های دیگر مانند فضای مجازی، مطبوعات و غیره، هنوز به جایگاه واقعی خود در حوزه خواندن دست نیافته است. این درحالی است که کسی با خواندن روزنامه و امثالهم اندیشمند نمی‌شود، بلکه خواندن کتاب است که به علم و دانش افراد می‌افزاید. بنابر این ترویج خواندن کتاب اهمیتی ویژه پیدا می‌کند.

این نویسنده درباره چگونگی استقبال نسل جوان با کتاب‌های دفاع مقدس گفت:
با گذشت حدود 30 سال از دفاع مقدس، نسل امروز تشنه این است که بداند بزرگان‌شان چگونه از کشور دفاع کردند و نگذاشتند یک وجب از خاک ایران به دست دشمن بیفتد. بر همین اساس کتاب دفاع مقدس در سال‌های اخیر جایگاهی ویژه پیدا کرده و میل به خواندن آثار دفاع مقدس در ذائقه مطالعاتی مردم مشهود است.

داودآبادی تأکید کرد:
مطالعه کتاب دفاع مقدس مطالعه جنگ‌آوری و خشونت نیست، بلکه مطالعه حماسه آفرینی یک ملت در دفاع از خاک میهن خود است. ما در تاریخ ایران هیچ جنگی را سراغ نداریم که هشت سال به طول بینجامد. جنگی که تمام قدرت‌های جهان علیه ایران بودند، اما جوانان ما با جان و دل از خاک خود دفاع کردند.

نویسنده کتاب «پاره‌های پولاد» با بیان اینکه «در هشت سال دفاع مقدس حدود یک میلیون رزمنده حضور داشته‌اند» افزود:
از این تعداد، شاید تنها حدود هزار یا دو هزار نفر خاطرات خود را نوشته و منتشر کرده‌اند. یعنی حدود 999 هزار نفر هنوز خاطرات خود را در دل دارند. همچنین ما 300 هزار شهید داریم، یعنی 300 هزار کتاب رشادت و افتخار داریم که تنها تعداد اندکی از آنها خواندنی شدنی شده است.
داودآبادی با ابراز خوشحالی از حضور کتاب‌های دفاع مقدس در کتابخانه‌های سراسر کشور، گفت:
توریع این کتاب‌ها و خاطرات رزمندگان به خصوص مناطق مرزی، می‌تواند باعث تهییج سایر رزمندگان آن روزها شود تا آنها هم برای ثبت خاطرات خود که بخشی از تاریخ این کشور است، ترغیب شوند. کتابخانه‌های عمومی با ارائه این آثار نقش موثری در ترویج فرهنگ دفاع مقدس ایفا می‌کنند.
وی ادامه داد:
البته تیراژ دو یا سه هزار نسخه‌ای از کتاب‌های دفاع مقدس، نیاز جمعیت 75 میلیونی کشور ما را که حدود 30 میلیون آن را جوانان تشکیل می‌دهند پاسخ نمی‌دهد؛ نسل جدیدی که تصویر روشنی از دفاع مقدس ندارند. در این میان حمایت از ناشران خصوصی که غیرتمندانه در این حوزه فعالیت می‌کنند، باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و با توزیع آثار آنها به سراسر کشور گامی برای برطرف کردن این خلاء برداشت.

گفتنی است داودآبادی از نویسندگان سرشناس حوزه دفاع مقدس و تاکنون آثاری از جمله: پاره‌های پولاد، کمین جولای 82، عقل درخشان (زندگی‌نامه و خاطرات شهید حاج حسان اللقیس)، از معراج برگشتگان، نامزد خوشگل من، پرواز پروانه‌ها (زندگی‌نامه شهیدان سرافراز قجه‌ای و..)، تفحص، یاد یاران و آسمان زیر خاک (خاطراتی از عملیات تفحص شهدا) را تالیف کرده است.
نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور
1394/6/31 سه شنبه

لینک دانلود برنامه "خوبی از خودتونه"

مادر بزرگوار شهید "مصطفی کاظم زاده" درگذشت

$
0
0

انالله و انا الیه راجعون
مادر بزرگوار شهید "مصطفی کاظم زاده" درگذشت

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/04/30/13920430000202_PhotoL.jpg


در آستانه 22 مهر ماه، سی و سومین سالگرد شهادت شهید مصطفی کاظم زاده، مادر این شهید، روز شنبه 3 مهرماه، بر اثر بیماری درگذشت.
این مادر بزرگوار، چندسالی بود که در بستر بیماری بسر می برد و سرانجام عصر روز یکشنبه دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار فرزند شهید خود شتافت.

شهید مصطفی کاظم زاده، متولد 1344 تهران، پنجشنبه 22 مهر ماه 1361 در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار، به شهادت رسید.

زندگی و خاطرات بسیار جذاب و تاثیرگذارشهید مصطفی کاظم زاده، در کتاب های "دیدم که جانم می رود" از سوی موسسه شهید احمد کاظمی و "شهید بعد از ظهر" توسط نشر یا زهرا (س)، به قلم دوست و همرزم او، حمید داودآبادی نوشته و منتشر شده است که یکی از پر مخاطب و جذابترین کتابهای دفاع مقدس محسوب می شود.

مراسم سی و سومین سالگرد شهادت شهید مصطفی کاظم زاده، ساعت 4 عصر چهارشنبه 22 مهر 1394 با حضور دوستان و مشتاقان آن شهید، بر سر مزارش در بهشت زهرا (س) قطعه 26 ردیف 94 شماره 9 برگزار می گردد.


دم رامبد جوان گرم!

$
0
0

دم رامبد جوان گرم!

http://davodabadi.persiangig.com/1%20khandevaneh.jpg


خندوانه واقعا کولاک کرد.
روز اول هفته دفاع مقدس، با حضور جالب و مهم جانبازان اعصاب و روان ( همانهایی که بهشون میگیم موجی) برنامه خندوانه آغاز شد و امشب با حضور عزتمندانه خانواده شهدای اقلیت‌ها و ادیان و مذاهب مختلف اعم از شیعه، سنی، ارمنی، زرتشتی و آشوری برگزار شد.
همه خانواده شهدا چه مسیحی و چه شیعه و زرتشتی و سنی، آنقدر غیرتمندانه حق شهیدان عزیزشون رو ادا کردند که من یکی تا آخر برنامه اشک غرور می ریختم و می گفتم:
دمت گرم رامبد جوان!

در میان برنامه های تکراری و روزمره هفته دفاع مقدس، برنامه های خندوانه واقعا عالی بود و گل کاشت.
فقط میتونی بگم:
دمت گرم رامبد جوان! خیلی قشنگ به وظیفه ایرانی بودن خودت در برابر خون شهدا عمل کردی. قطعا دعای خیلیها از جمله خانواده معظم شهدا پشت سرت خواهد بود.
خدا قوت.

به قول آن مادر شهید:
دل همه را شاد میکنی، خدا دلت را شاد کند
www.instagram.com/hamiddavodabadi

لعنت خدا بر سعودیهای یهودی صفت حرام لقمه

$
0
0

لعنت خدا بر سعودیهای یهودی صفت حرام لقمه

http://davodabadi.persiangig.com/1-roknabadi.jpg


با اطلاعیه ای که سازمان حج منتشر کرد، همه مفقودین را جزو جانباختگان حساب کرد.
فقط میتوانم بگم:
خدا رحمت کند عزیز بزرگوار "غضنفر رکن آبادی" سفیر سابق ایران در لبنان، و تاسف بر ما که مفت و راحت، چنین نیروی ارزشمندی را در فاجعه منا از دست دادیم.
قطعا ملت لبنان و بخصوص حزب الله لبنان، خدمات ارزشمند او را، و صهیونیستها نفوذ، قدرت و صلابت او را فراموش نخواهند کرد!
لعنت خدا بر سعودیهای یهودی صفت حرام لقمه.

کنایه جالب حسن روحانی به هاشمی رفسنجانی؟!

$
0
0

http://cdn.fararu.com/files/fa/news/1392/5/16/78468_485.jpg

 

حسن روحانی رئیس جمهور، صبح روز چهارشنبه 15 مهر 1394 در همایش طلایه‌داران فرهنگ ترافیک گفت:
"در زندگی اجتماعی و سیاسی، همه باید یاد بگیریم اگر می‌خواهیم به چپ برویم، باید راهنمای چپ بزنیم. اگر برعکس عمل کنیم یعنی راهنمای راست بزنیم و به چب بزنیم، فاجعه آفریده می‌شود."

اواسط دهه 60، در بین سیاسیون کشور، لطیفه سیاسی مهم و جالبی شایع بود. آن لطیفه، بیانگر خط و ربط سیاسی و مواضع شخصیتهای اصلی مملکت بود:

"اتومبیلی که سرنشینان آن مسئولین مملکتی بودند، به چهارراه رسید.
هرکدام از شخصیتهای سیاسی به فراخور موضع خود، به راننده دستوری دادند:
یکی گفت: راهنمای راست را بزن، بپیچ به راست.
دیگری گفت: راهنمای چپ را بزن، بپیچ به چپ.
هاشمی رفسنجانی گفت: راهنمای راست را بزن، بپیچ به چپ!
آن یکی گفت: ولش کنید هرجا رفت، رفت.
و آخری گفت: اصلا دنده عقب بزن برگردیم عقب."

سردار حسین همدانی در سوریه به شهادت رسید

$
0
0

http://davodabadi.persiangig.com/1%20hamedani.jpg

حمید داودآبادی – سردار شهید حاج حسین همدانی – داوود کریمی فرزند سردار شهید عباس کریمی
تیرماه 1394 یادواره شهیدان لشکر 27 محمدرسول الله (ص)

سردار حسین همدانی شب گذشته در سوریه به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری فارس، سردار حسین همدانی از فرماندهان سپاه پاسداران شب گذشته در سوریه به شهادت رسید.
سردار حسین همدانی یکی از فرماندهان قدیمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ تحمیلی و از بنیانگذاران سپاه همدان بود و مدتی نیز فرماندهی لشکر 27 محمدرسول‌الله را برعهده داشت.
پس از تبدیل این لشکر به سپاه محمد رسول‌الله فرمانده این سپاه نیز برعهده سردار همدانی بود.
خاطرات وی در قالب 2 کتاب «مهتاب خیّن» و «تکلیف است برادر» منتشر شده است

نذری امام حسین (ع)

$
0
0

حاج "محمود حسینی" (پدر خانمم) که از قدیمی های تهرونه (البته اصلیتش کاشونیه) یه خاطره قشنگ داره که تا حالا چندین بار برام تعریف کرده، ولی هر بار جذابیت و تاثیر خودش را برام داره.

حاج محمود می گفت:
"اون قدیم قدیما که اصلا شماها نبودین، ته چهارراه کوکاکولا (خیابان پیروزی، انتهای خیابان نبرد) یه حاجی بازاری بود (متاسفانه حاج محمود اسم اون حاجی رو یادش رفته) که همه 30 روز ماه محرم رو خرج می داد.
یه باغ داشت که هر روز ده بیست تا دیگ بزرگ بار می ذاشتن و برای ظهر، قیمه نذری می دادن. اونم از اون قیمه ها که عطرش آدمو زنده می کنه. (یعنی زنده تر می کنه).

دم ظهر که غذای نذری آماده می شد، خود حاجی، یه کاسه می گرفت دستش و می رفت وسط جماعتی که از یکی دو ساعت پیش صف کشیده بودن تا نذری بگیرن. می رفت وسط اونا توی صف، کاسه اش رو دراز می کرد و با التماس می گفت:
- آقا تو رو خدا ... یه کاسه غذای نذری هم به من بدین ...

وقتی بهش گفتن:
- آخه حاجی، خوب نیست. همه این دیگهای غذا که مال خودته. این چه کاریه می کنی؟!
گفت:
- روزی و غذای امام حسین (ع) رو باید گدایی کرد و گرفت."

Viewing all 377 articles
Browse latest View live




Latest Images